منصوره کاسگری؛ مادری که قتل‌اش داغ بردل‌هایمان نهاد

 

کمتر کسی است که مادرمان " منصوره کاسگری " همسرانسان دوست، سید محمد خاوری لنگرودی را نشناسد . کمتر کسی است که مرگ فاجعه بارمادرمان "منصوره خانم " را درلنگرود ازیاد خودبرده باشد .او زنی راست قامت ازطایفه کاسگری های لنگرود بود. دقیقا آن روزعید غدیر بود و مادرنیز طبق سنت هرساله، این روز به زیارتگاه می رفت. آن نیز همانا زیارت بی هزینه آقا سید حسین بود که از کاسه گر محله تا آنجا راهی نیست . مسیریست یکدست وتومیتوانی در طی الطریق این مسیر با کلی همسایه و"دارسایه" دیدارکنی ، سلامی وعلیکی و احوال پرسی نمایی. مادرمان نیز همواره چنین روحیه ای داشت که سلامی را بدون حواب نگذارد .درهمان روز عموی مان " سید میرعلی نقی خاوری لنگرودی " روحانی ای که نماینده مجلس شورای اسلامی ازشهرلنگرود بود درمیدان شهر مشغول سخنرانی بود . با این برنامه، از آنجائیکه مادرم به برادرشوهرش (عموی ما ) علاقمند بود ، بعد از دیدار آسید حسین به جانب میدان شهر راهی می گردد .شهر مغلوبه شد. در آنروز درگیری روی می دهد و حزب الله و چماقداران میدان اصلی شهر و خیابان های اصلی اش راهم قرق کرده بودند. در رودررویی ومخالفت خوانی باعمویم که اولین کاندید شهرمان از کاسگرمحله بود، بعدتر رژیم اسلامی اورانیزعلیرغم اینکه نماینده شهرمان درمجلس اسلامی بود، به جرم طرفداری از مهدی هاشمی (داماد حسینعلی منتظری ) اعدام کردند. در آنروز حزب الله و چماق بدستان مادرم را که چهره شناخته شده ای بود ، بازمی شناسند و با وارد آوردن ضربه چماق از پشت برسراو، این چهره مهربان را برزمین می اندازند. می توان گفت : چماق برهنه چماقداران او را در دم از پای درمی آورد . با اینهمه برای اینکه مسئولیت چنین جنایتی برگردن حکومت کننده گان وچماقداران شناخته شده اش نیافتد، با همراهی دکترفاطمی که کارپزشکی قانونی شهر را دنبال می کرد ،ابتداء به دستور پزشک قانونی وقت (دکتر فاطمی) مادرم را کالبد شکافی کردند. بعد برایش گواهی فوت صادر کردند که ایشان " سکته کرده است ". این در حالی بود که من وما جای ضربه را در پس سرش می دیدیم . مادرم که پای پیاده از آنسر کاسگر محله به آسیدحسین و بعد تر به مبدان شهر آمده بود ونشانی از بیماری در او نبود ، چرا و چگونه می بایست سکته کند؟ . پس آن زخم نابکارانه برپشت سرش نشانه چه بود ؟ 

بدین ترتیب ما مادری مهربان ، مادری فداکار و صمیمی را که تنها به جرم نسبت داشتن با نماینده شهر مان " سید میرعلی نقی خاوری لنگرودی " یعنی عموی ما که او نیز جان خود را در راه باورش نهاد ،موردشناسایی و ضرب و شتم چماقداران نابهنگام قرارگرفت وجان باخت.

  ما همواره آن روز(عید غدیر) شهریور ۱۳۶۳ را از خاطرمان نبرده ایم . یاد و خاطره او همیشه با ما است و چهره خوشنام اودرکاسگر محله لنگرود همواره در برابر دیدگان مردم ما است !