به پسر عمویم جلیل جواهری؛ به لبخند او که لبخند زندگی بود!

 

جلیل جواهری

امیرجواهری لنگرودی: من هنوزهم باورنکرده ام که می توان جان آفرینشگرچنین خنده هایی را گرفت و بخاک سپرد. 

بر کدام جنازه زار می‌زند این ساز؟
بر کدام مُرده‌ی پنهان می‌گرید
این سازِ بی‌زمان؟

در کدام غار
بر کدام تاریخ می‌موید این سیم و زِه، این پنجه‌ی نادان؟  

                                        بگذار برخیزد مردمِ بی‌لبخند
                                        
بگذار برخیزد

 

بر برکه‌ی لاجوردینِ ماهی و باد چه می‌کند این مدیحه‌گوی تباهی؟
مطربِ گورخانه به شهر اندر چه می‌کند
زیرِ دریچه‌های بی‌گناهی؟ 

                                        بگذار برخیزد مردمِ بی‌لبخند
                                        
بگذار برخیزد!

احمد شاملو (درآستانه)

 

جلیل خنده هایم!

درقامت تو،مهربانی همه جانبه ات، هیجان انگیزترازهمه عیان ات، لبخند های برونت بود که یگانه خواهرت « فروغ » ازآن به مثابه " لبخند زندگی " یاد می کند.

 یادگارمانده ازتودرنزدم،همه اوقات که هیچش فراموشی نشاید،نه تنها سیمای خنده وش توبلکه سماجت وکنجکاوی ات برسردانسته وندانسته هایت بود، تا چیزی را درنمی یافتی ول کن معامله نبودی . نه یکبارودوبار، بلکه دهها بارسراغ آدم می آمدی تا دریابی موضوع چیست وچرا تو درنمی یابی اش و همین خود ویژه ایت مرا به خود می کشاند که همواره وهمه هنگام با خودبه نجوا نشینم که دلتنگ حس کنجکاووکنشراوام . من درجایی و درحق «گیلزادم » ازقول گابریل گارسیا نوشتم؛ «بدترین شکل دلتنگی برای کسی، آن است که درکناراو باشی وبدانی که هرگزبه اونخواهی رسید»!

درحق تونیزهمیشه اوقات چنین می پندارم، که سخت دلتنگ توام . ازپس چنین دلتنگی ایست که مدام به خود تهیب میزنم: مگذارومگذارتا این لبخندفراموشی گزیند وازخاطره ها زدوده گردد!

خنده ای که برآمدگان مرگ آفرین زندگی،براحتی ازما گرفتندش وامروزه روزنیزدرپس یک نابهنگامی ناساززندگی،دارند همان جانیان آدمکش را درمقام وزارت وصدارت به کارمی گمارندتا آنان را که روزگاری که هنوزخوشبختانه ازحافظه هیچکدام مان بیرون نرفته،درسرنای گشادشان می دمند تا بادشان کنند وسرمه برابرو،مُهرنمازبرپیشانی پینه بسته شان کشانندتا دربُوک کورزندگی مردمان جامعه مان، سایه شوم خود را بگسترند وباردیگر همین جانیان را راهبرگردانند . جانورانی که هیاکل آنان درترکیب گماشته شده « هیئت مرگ» به فتوای امام شان نمازمی گزاردند تا چنین وحشیانه وسبعانه، به فتوای اوگردن نهند وآن همه جان های عاشق را به کام مرگ کشاندند تاخود به زندگی ننگین شان بسان مرگ آفرینان صد اسلام ورهبر دیروزشان (خمینی) وامروزشان (خامنه ای) همواره لبیک گویند وبه کشتار واعدام،تباهی جامعه و گسترش فقر ادامه دهند.