![]() |
حسن فرجودی |
رفیق حسن فرجود درسال ۱۳۳۰ در کیاکلایه (لنگرود) و در میان خانواده
زحمتکش روستایی متولد شد. دوران کودکی خود را در همان کیاکلایه گذراند.پدرش معروف
به (میرزا آقاجون) در روستای کومله (لنگرود)قهوه خانه داشت. قهوه خانه اش،اطراقگاه
پررفت و آمد روستائیان چایکارخسته از راه رسیده
کومله وچهارراه بود. حسن فرجود دوره ابتدایی را در همان جا و دوره دبیرستان
را به مانند دیگر دانش آموزان روستای کیاکلایه در لنگرود دنبال کرد. اغلب دانش
آموزان روستای کیاکلایه که به دوره دبیرستان راه می یافتند. بقول معروف آنانی که دستشان به دهانشان میرسید وخانواده شان
نیز به ادامه تحصیل شان می اندیشدند،راهی دبیرستان های شهر می شدند. آنان می بایست
در دبیرستانهای لنگرود ثبت نام کنند وهرروز این مسیر را در تمام فصول پیاده طی
کرده و راهی مدارس خود شوند. آن دسته از خانواده هایی که از وضعیت نسبی مالی
برخوردار بودند برای فرزندان خود دوچرخه خریده و آنها اغلب با دوستان خود و بشکل
جمعی این مسیر چند کیلومتری را طی میکردند. حرکت جمعی آنها به شائبه دوستی و
نزدیکی بیشتراین فرزندان روستایی به هم می انجامید .
حسن آقا فرجودی در دبیرستان داریوش در محله سبزه میدان لنگرود میرفت و
درسیکل دوم با انتخاب رشته ریاضی به دبیرستان خیام درمحله راه پشته وارد شد . دردوره
دوم دبیرستان باآشنایی به کتاب و به مطالعه آثار سیاسی آن دوران پرداخت.
حسن جان فرجودمعروف به (حسن دایی) درسال ۱۳۵۰ به همراه احمد غلامیان لنگرودی و در پیوند با هم درسطح شهردست به تحرکاتی زدند که پخش اعلامیه های ضد سلطنتی وپرصداترین آن آتش زدن طاق نصرت برافراشته شده شهربرای استقبال ازجشن های تاجگذاری دهه ۵۰ بوده که توسط این دو و احتمالا همراهانی دیگر صورت پذیرفت.در آن روزگار این موضوع سر و صدای زیادی درسطح شهرودرتمامی دبیرستان ها و درون خانواده ها برسرزبان ها انداخت. درفضای دهه ۵۰ و بعد ازجریان سیاهکل که ساواک خود را مسلط برهمه حوادث سیاسی شهرهای شمال کشور معرفی می کرد و توانسته بود رعب ووحشتی در درون خانواده ها بجای گذارد،آتش زدن طاق نصرتی که نمایانگر قدرت سلطنت پهلوی و مراسم تاجگذاری او بود، همه شاه پرستان شهر را به تکاپو واداشت. ملایان درباری شهرنیزدرمساجد شهر و روستااین عمل را تقبیح کردندو برای سلامت شاه دعا کردندو درمجموع انجام این عمل در آن سالهاکارپرمخاطره ای بوده است.
ساواک درپیوند با کمیته شهربانی شهربا به آتش کشیده شدن بازوهای دو طرف طاق نصرت شهردروسط خیابان مرکزی شهر،به تکاپو افتادند ودرآبان سال ۱۳۵۰ حسن فرجود و رفیق همراه او احمد(هادی)غلامیان لنگرودی را دستگیروبفوریت محاکمه و به سه سال زندان محکوم کردند.
زندان محل نمووشکوفایی وتحکیم ارتباطات وفراگیری دانش سیاسی افراد زندانی شده طی آن سالها بوده است. از زبان یکی از ساواکی ها نقل شده است که ما دانش آموزان و دانشجویان را دستگیر می کنیم و چند سالی نگه می داریم وچریک تحویل جامعه و خانه های تیمی می دهیم . حسن جان فرجود چند ماه پس ازآزادی اززندان ودرسال ۱۳۵۳ باسازمان چریکها ی فدایی ارتباط برقرارنمودند. او با آغاز زندگی مخفی در یکی از تیم های شمال به مسئولیت سعید بیدختی، سازماندهی شد. پس از چند ماه به تهران بازگشت. با ضربات آن سال ها به خانه های تیمی چریک ها و دستگیری بخشی از رهبران آن، حسن جان فرجود،به همراه تنی چند برای اززیر ضرب خارج کردن همه هست و نیست سازمان، تلاش های جسورانه وپرشماری از خود بجای گذاشت. از اواخرمرداد ۱۳۵۵، رفیق حسن به عنوان یکی از مسئولین ارتباطات شاخه های سازمان، دراستان خراسان فعالیت اش را ادامه داد. در روز شانزدهم دی ماه سال ۱۳۵۵ به همراه رفیق هدایتی درایستگاه راه آهن مشهد،شناسایی شد و طی یک درگیری نا برابربا نیروی ساواک،درحالی که زخمی شده بود،دستگیرشد. ساواک که به هویتش پی برده و میدانست که او اطلاعات زیادی از چند و چون سازمان دارد،از همان آغاز دستگیری وی،او را تحت شدیدترین شکنجه ها قرارداد. رفیق حسن همه آرزوی ساواک و شکنجه گران پهلوی را سیاه کرد و حتی از گفتن نام خود نیزخودداری نمود. سرانجام در زیر شکنجه این بیدادگران رژیم پهلوی در دی ماه ۱۳۵۵ جان باخت . هیچ نشان از جسد و جای دفن او تا به امروز برجای نمانده است. یاد او و همراهی ماندگارش با مبارزات مردم قهرمان کشور ما، همواره با ما است.
حسن جان فرجودمعروف به (حسن دایی) درسال ۱۳۵۰ به همراه احمد غلامیان لنگرودی و در پیوند با هم درسطح شهردست به تحرکاتی زدند که پخش اعلامیه های ضد سلطنتی وپرصداترین آن آتش زدن طاق نصرت برافراشته شده شهربرای استقبال ازجشن های تاجگذاری دهه ۵۰ بوده که توسط این دو و احتمالا همراهانی دیگر صورت پذیرفت.در آن روزگار این موضوع سر و صدای زیادی درسطح شهرودرتمامی دبیرستان ها و درون خانواده ها برسرزبان ها انداخت. درفضای دهه ۵۰ و بعد ازجریان سیاهکل که ساواک خود را مسلط برهمه حوادث سیاسی شهرهای شمال کشور معرفی می کرد و توانسته بود رعب ووحشتی در درون خانواده ها بجای گذارد،آتش زدن طاق نصرتی که نمایانگر قدرت سلطنت پهلوی و مراسم تاجگذاری او بود، همه شاه پرستان شهر را به تکاپو واداشت. ملایان درباری شهرنیزدرمساجد شهر و روستااین عمل را تقبیح کردندو برای سلامت شاه دعا کردندو درمجموع انجام این عمل در آن سالهاکارپرمخاطره ای بوده است.
ساواک درپیوند با کمیته شهربانی شهربا به آتش کشیده شدن بازوهای دو طرف طاق نصرت شهردروسط خیابان مرکزی شهر،به تکاپو افتادند ودرآبان سال ۱۳۵۰ حسن فرجود و رفیق همراه او احمد(هادی)غلامیان لنگرودی را دستگیروبفوریت محاکمه و به سه سال زندان محکوم کردند.
زندان محل نمووشکوفایی وتحکیم ارتباطات وفراگیری دانش سیاسی افراد زندانی شده طی آن سالها بوده است. از زبان یکی از ساواکی ها نقل شده است که ما دانش آموزان و دانشجویان را دستگیر می کنیم و چند سالی نگه می داریم وچریک تحویل جامعه و خانه های تیمی می دهیم . حسن جان فرجود چند ماه پس ازآزادی اززندان ودرسال ۱۳۵۳ باسازمان چریکها ی فدایی ارتباط برقرارنمودند. او با آغاز زندگی مخفی در یکی از تیم های شمال به مسئولیت سعید بیدختی، سازماندهی شد. پس از چند ماه به تهران بازگشت. با ضربات آن سال ها به خانه های تیمی چریک ها و دستگیری بخشی از رهبران آن، حسن جان فرجود،به همراه تنی چند برای اززیر ضرب خارج کردن همه هست و نیست سازمان، تلاش های جسورانه وپرشماری از خود بجای گذاشت. از اواخرمرداد ۱۳۵۵، رفیق حسن به عنوان یکی از مسئولین ارتباطات شاخه های سازمان، دراستان خراسان فعالیت اش را ادامه داد. در روز شانزدهم دی ماه سال ۱۳۵۵ به همراه رفیق هدایتی درایستگاه راه آهن مشهد،شناسایی شد و طی یک درگیری نا برابربا نیروی ساواک،درحالی که زخمی شده بود،دستگیرشد. ساواک که به هویتش پی برده و میدانست که او اطلاعات زیادی از چند و چون سازمان دارد،از همان آغاز دستگیری وی،او را تحت شدیدترین شکنجه ها قرارداد. رفیق حسن همه آرزوی ساواک و شکنجه گران پهلوی را سیاه کرد و حتی از گفتن نام خود نیزخودداری نمود. سرانجام در زیر شکنجه این بیدادگران رژیم پهلوی در دی ماه ۱۳۵۵ جان باخت . هیچ نشان از جسد و جای دفن او تا به امروز برجای نمانده است. یاد او و همراهی ماندگارش با مبارزات مردم قهرمان کشور ما، همواره با ما است.