به یاد قاسم ناطقی
یادمه
سالهای درگیری و بگیر و ببند بود که حوالی غروب با یه پاترول و یه پیکان سفید
اومدن و ماشینها رو روبروی خونه شون پارک کردن چند تا شون رفتن تو و 2 نفر هم روی
سر در ورودی خونه با اسلحه یوزی به قول مادرم شکل "عیسی غول "،وایستاده
بودند، تقریبا یک ربع بعد قاسم عزیز رو دیدم که چشماشو با پارچه سیاه بسته بودن و
سوار ماشین پیکان کردن و بردن دیگه. بعد از آن تاریخ دیگر هیچکس قاسم رو تو محل
ندید .اما اتفاقی دیگه بازم این خانواده و همه محل رو درگیر کرد و اون دستگیریه
مادرشون بود مدت خیلی زیادی طول کشید که مادرشون رو آزاد کنند نه به این خاطر که
دوران به اصطلاح محکومیتشون تموم شده باشه، فقط به این دلیل که قاسم عزیز رو اعدام
کرده بودند و یکی از همون اهالی محل که کارش تو آرامستان – وادی لنگرودبود و امروز
او هم د رمیان ما نیست - به خانوادش خبر میده که پسرشون رو با چند نفر دیگه به
صورت دسته جمعی برای خاکسپاری شبانه به آرامستان – گورسان لنگرود -آوردند.چه
عزیزانی که از دست ندادیم
اره تا اونجایی که یادمه طیبه شیرازی عزیز که از دوستان فامیل من هم بود همون شب با دوستانشون به خاک سپرده شد و جاودانه گشتند. براتون بگم ،اون اونقدر برام جایزه برا ی نمره های خوبه درسیم گرفته بود که همیشه مهربونیهاش و خنده های شیرینش تو ذهنمه. یاد همه آن جان های عزیز گرامی باد
اره تا اونجایی که یادمه طیبه شیرازی عزیز که از دوستان فامیل من هم بود همون شب با دوستانشون به خاک سپرده شد و جاودانه گشتند. براتون بگم ،اون اونقدر برام جایزه برا ی نمره های خوبه درسیم گرفته بود که همیشه مهربونیهاش و خنده های شیرینش تو ذهنمه. یاد همه آن جان های عزیز گرامی باد